بیب‌لاگ

BeeeBlog

 
 

خوب...، بلخره برگشتم! بعد از مدّتی درس و کتاب خوندن، سرِ کلاس حاضر شدن، شب زود خوابیدن، متال و گوتیک گوش‌دادن ووو...؛ اومدم سرِ زندگیِ خودم.

داشتم وبلاگ یه بنده‌ی خدا رو می‌خوندم، که احساس کردم دلم خیلی پر اِ. احساسِ بدی بود؛ ان‌قدر که برم تو فکر...؛ کلی به خودم فکر کردم...، به زندگی‌م، به وجود داشتنم...؛ نزاشت به خوندنم ادامه بدم! بلند شدم و خودم رو به توالت رسوندم و ... اه......... . احساسِ یه زندگیِ صاف و ساده! برگشتم سرِ کارم و مشغولِ فونت‌کاری شدم. (با قلم‌کاری‌یِ اصفهون اشتباه نشه!).


    نظر
 
بیب‌لاگ در یاهو!
beeeblog at yahoo dot com