وقتی که آدم کار و علاقه و درسش، جایگشتی از ریاضی و علومِ کامپیوتر و مهندسیِنرمافزار باشه، خوب بلا هم زیاد میاد سرش دیگه! ساعتِ ۳,۵ بود که فهمیدم پروفسور ایرج کلانتری (از دانشکدهی ریاضیِ ایلینویز) ساعتِ ۴,۴۵ در دانشکدهی ریاضیِ دانشگاهِ تهران یک سخنرانی داره که در بخشِ دومش هم قرار اِ که ۳ معمایی که داده را جواب بده. به خاطرِ همین هم با کلی دردِسر، سوالها رو از دست، «آقای کا» گرفتم و پیشِ خودم گفتم که قبل از رفتنِ «خانم با» و برگشتن و توضیحِ سخنرانی برای ما، دستِ کم یک سوال رو بخونم. همونطور که داشتم سوال رو میخوندم، دیدم که جلسهی دفاع هنوز تموم نشده، و من هم گرفتم همونجا کنارِ درِ اتاقِ ۲۰۷ روی زمین به دیوار تکیه دادم و به سوال فکر کردم. بچههای کلاسی که دودر کرده بودم، میاومدن و میرفتن و با خنده یک نگاهِ چپ هم میکردن. تازه یک تابع رو تعریف کرده بودم و داشتم گذارههای فرضِ سوال رو با تابع مینوشتم که «آقای کا» هم پیداش شد و اول خواست با گراف حل کنه، که با توضیح، من بیخیال شد و راهِ من رو شروع کرد. همهی فرضهای سوال رو نوشته بودم که کا به این نکته اشاره کرد که یکی از توابع، طبقِ یکی از گذارهها دارای خاصیتِ شرکتپذیری اِ. از همون لحظه به ذهنم رسید که اینها تشکیلِ گروه میدهند. (احتمالاً اگر جدیدن حسٌ جبر نداشتم، من هم میرفتم دنبالِ گراف.) بعد از کمی فکر کردن رو گذارهها فهمیدم که «دکتر خسروشاهی»ی تو سوال، همون عضوِ خنثیِ گروه اِ و عملمون هم دارای عضوِ معکوس اِ. البته به خاطر تجریهی چند هفتگیم در جبر، با حرفِ کا منحرف شدم و فکر کردم که تازه این شد یک نیمگروه.تا تهرانیونی داشتم فکر میکردم که چیکارش کنم که گروه بشه! کا هم که ادعاش میشه داشتن فکر میکرد تا اونجا که چطور این گروه رو دوری کنه، چون میدونست که گروه اِ.(رفیقِ ناباب...( با هم که مثلِ من بود و انگار اصلاً فکری نکرده بود روش. وقتی که بلاخره رفتیم تو اتاقِ سخنرانی، شروعِ بخشِ دوم بود. ما هم با تمامِ حواسپرتی زور میزدیم که این نکتهی آخر رو پیدا کنیم! کا یکبار و من هم دو بار دستم رو بلند کردم که بفهمِ که حل کردیم، ولی ندید. ما هم که هنوز تموم نکرده بودیم اسرار نکردیم. اتاق هم پر بود از ۸۲-ای تا دانشجوهای دکترا که (به جز چند نفر) همه غریبه بودن. ما هم خوب ترسیدیم که ضایع بشیم و همه تا اینجاش رو بدیهی بدونند. وقتی که همهی نتایجِ ما رو گرفت و گفت «طبقِ قضیهی ... این گروه دوری است.» من سرِ جام خشکم زد. همین دبروز سرِ کلاسِ جبر این قضیه رو اثبات کرده بود. بعد از مسابقهی کذاییِ ACM/ICPCِ سالِ قبل، اینقدر نسوخته بودم. کا درست میگه، هدفِ ما حل کردنش بود که ما هم حل کردیم. ولی تا کی باید از این موارد پیش بیاد برام؟ جایزهاش یک کتابِ باحال بود آخه!
|